delneveshteh-poet



در سوگ تو ای مادر آواز دلم از ساز گرفته
در حنجره ی ساز بسی ناله ی غماز گرفته

ای بلبل خنیاگر این مرز کهن بوم فراقت
بگشا نگهی بین که چه سان نغمه آواز گرفته

مطرب نه طرب میزند اینجا ونه بلبل بنوائیست
هرجانگری ناله وغم جای تو دمساز گرفته

سوزد نی وسازد به نیستان بفراقت چه شراری
گوئی لب نی سوگ تو صدشعله بخود باز گرفته

گردیده وطن بی تودگر خفته و خاموش دریغا
نفرین بفلک باد که مرا خسرو آواز گرفته

خون میرود از دیده ودل سوگ توچون آب بهرجو
چون کودک نالان دل من پنجه ی این ساز گرفته

هیهات وطن قدر تو را خوب ندانست و برفتی
شیون چه شکیبد دل غافل که سرآغاز گرفتی

ضحاک ستمگر اگر آزرد دل نالان و پریشش
امروز چه آرام به خاک وطن او ناز گرفته

هرجا که روم صحبت او بر سر هر برزن کوئیست
گویا که وطن غربت او دست خودش ساز گرفته


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

.::عاشقی بیا داخل::. از زندگی امور فرهنگی و دینی شرکت آب و فاضلاب استان البرز سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه مدرس سرمایه گذاری کسب وکار اقتصاد رستوران ها و کافه های ایران withoutlove7980 جدیدترین اخبار تخصصی سینما و تلویزیون Folder Icon | فولدر آیکون