در سوگ تو ای مادر آواز دلم از ساز گرفته
در حنجره ی ساز بسی ناله ی غماز گرفته

ای بلبل خنیاگر این مرز کهن بوم فراقت
بگشا نگهی بین که چه سان نغمه آواز گرفته

مطرب نه طرب میزند اینجا ونه بلبل بنوائیست
هرجانگری ناله وغم جای تو دمساز گرفته

سوزد نی وسازد به نیستان بفراقت چه شراری
گوئی لب نی سوگ تو صدشعله بخود باز گرفته

گردیده وطن بی تودگر خفته و خاموش دریغا
نفرین بفلک باد که مرا خسرو آواز گرفته

خون میرود از دیده ودل سوگ توچون آب بهرجو
چون کودک نالان دل من پنجه ی این ساز گرفته

هیهات وطن قدر تو را خوب ندانست و برفتی
شیون چه شکیبد دل غافل که سرآغاز گرفتی

ضحاک ستمگر اگر آزرد دل نالان و پریشش
امروز چه آرام به خاک وطن او ناز گرفته

هرجا که روم صحبت او بر سر هر برزن کوئیست
گویا که وطن غربت او دست خودش ساز گرفته

غزل(درسوگ خسرو آواز ایران):

وطن ,ساز ,آواز ,تو ,دل ,ی ,خسرو آواز ,آواز گرفته ,ساز گرفته ,سوگ تو ,خوب ندانست

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چاهستان کجاست و چه ویژگی های دارد؟ مباحث علمي قرآن دانلود کده 1432443 رایگاه kaarbaalaad فروشگاه اینترنتی قاصدک طلایی بهترين رستوران اصفهان دانلود سرا وقتی ماهی سیاه کوچکی برایت مینویسد...